فیلم درمانی6-عشق،س.ک.س و دیگر هیچ....نیمه شبی در پاریس

یکی از فیلم هایی که در مشاوره قبل از ازدواج حتما توصیه به دیدن آن میکنم،فیلم نیمه شب در پاریس(وودی آلن،2011)است.
فیلم ماجرای مرد و زن جوانی است که قبل از مراسم رسمی ازدواج به همراه پدر و مادر خانم به پاریس رفته اند.مرد جوان که علاقمند به ادبیات و دچار نوستالژیاست،به شکلی جادویی در طی چند شب وارد گذشته می شود و نویسندگانی مانند همینگوی،فیلمسازانی مانند بونوئل و نقاشانی چون پیکاسو را ملاقات می کند و این دیدارهای شبانه اورا بشدت مجذوب خود می کنندودر پایان فیلم با شناختی که مرد جوان از خود و پیرامونش بدست آورده و با پی بردن به اختلافات عمیق بین خود و نامزدش از بهم خوردن نامزدی استقبال کرده و هرکدام به راه خود می رود.
در صحنه ای از فیلم مرد جوان در پاسخ به سوال دوستی در مورددلیل ازدواجش ،ابتدا کمی بهت زده می شود سپس می گوید:او برای من خیلی س.ک.سی و جذاب است ،علاوه بر این هردوی ما نان هندی دوست داریم،اما دلیل دیگری برای این ازدواج پیدا نمی کند.اگر از طنز وودی آلنی این صحنه بگذریم،حقیقتی تلخ درباره بسیاری از ازدواج ها در این جمله کوتاه نهفته است و آن سردرگمی افراددر زمان آشنایی با جنس مخالف و تصمیم برای ازدواج است،زمانی که بجای عقل و حتی حداقل قلب،این هورمون های جنسی هستند که امر میکنند با چه کسی باید ازدواج کرد.
اگر چه همتایی جنسی و داشتن جذابیت از دید طرف مقابل یکی از عوامل اساسی در عاقبت بخیر شدن یک ازدواج است،اما اگر ازدواجی تنها بر پایه کشش جنسی بنا شود،راهی جز ویرانی و ویرانگری نخواهد داشت.زیرا بدون شک تمایلات جسمانی پس از وصال و تکرار وصال شدت و قدرت اولیه خود را از دست خواهند دادو جنبه های دیگر زندگی زناشویی که در کشاکش هیجان ها و التهابات غریزی مهلتی برای بررسی آنها نبوده است رخ نموده و ازدواج را به نابودی خواهد کشاند.
بویزه در مورد دختران و پسرانی که تجربه رابطه و تماس و آشنایی با جنس مخالف را قبل از مورد فعلی نداشته اند،این مشکل وخیم تر خواهد بود.در اینجا ممکن است حتی همتایی جنسی نیز وجود نداشته و صرفا هیجان تماس با جنس مخالف انگیزه ازدواج باشد .
بنابراین در مورد تصمیم گیری برای ازدواج با فردی که کشش فیزیکی شدیدی نسبت به او احساس می شود،مشاوره با افراد صاحب نظر ضروری تر و لازم تر از یک ازدواج عادی است.
فیلم نیمه شب در پاریس به لحاظ مضمونی دارای دو رویکرد است: تفاوت نگاه انسانها به زندگی و دیگری حس نوستالژی است.
باتوجه به این نکته که شهرهای مهم و تاریخی مانند پاریس با گذشته هایشان زنده هستند. فیلم نوستالژی را در قالب تصویری رمانتیک از پاریس در می آمیزد.
وودی آلن در فیلم نیمه شب در پاریس نقشی شبیه نقش های خودش را برای اوئن ویلسن(گیل) در نظر می گیرد. وودی آلنی جوان و متفاوت
وودی آلن همیشه آدم نوستالژیکی بوده و قبلا هم این نگاه پر حسرت به دهه ۳۰ ، ۴۰ و ۵۰ میلادی در کارهایش وجود داشته، گذشته ای که به نظر وودی آلن همه چیزش بهتر بود،رفتار آدم ها بهتر بود، سینما بهتر بود ولباس آدم ها بهتر بود.
گیل پندر همان وودی آلن است(آلن به گفته خودش پیرتر از آن است که نقش خویشتن دیگری را بازی کند) گیل پندر عاشق زندگی در پاریس است و در حسرت زندگی در پاریس ۱۹۲۰
در مقابل نگاه گیل به زندگی شخصیت پل( دوست اینز) وجود دارد که آدم واقع گرایی است که هیچ چیز رمانتیکی ندارد. پل نوستالژی را به مفهوم انکار زمان حال قلمداد می کند،نگاه پل به زندگی نزدیک به نگاه اینز است چون اینزمعتقد است که گیل عاشق رویاست و در تصوراتش زندگی می کند.
هنگامی که نیمه شب در خیابانهای پاریس جادو اتفاق می افتد و گیل به دهه ۱۹۲۰ می رود و با قهرمانهای خود در عرصه هنر و ادبیات ملاقات میکند به آرزوی خود می رسد. همینگوی به گیل می گوید: وقتی مردی با تمام وجود و احساس عاشق زنی باشد دیگر از مرگ نمی ترسد. این باوری است که گیل هنوز نتوانسته درک کند.
گیل در سفر زمان خودش با آدریانا آشنا میشود که خیلی شبیه گیل است مانند گیل رمانتیک است و نوستالژی خودش را که ابتدای قرن است دارد و زمانی که آدریانا و گیل دوباره درزمان سفر میکنند و به ابتدای قرن می روند آدریانا تصمیم می گیرد که در پاریس ابتدای قرن بماند. گیل می کوشد تا نظر او را عوض کند و او را به زمان خودش باز گرداند،گیل به آدریانا می گوید:( رفتن به زمانی عقب تر در جستجوی یک عصر طلایی دیگر ابلهانه است چرا که زمان حال ملال آور کسی،گذشته مهیج کسی دیگر است)اما نمی تواند آدریانا را متقاعد کند وناچار او را رها میکند.
ماندن گیل در زمان حال همان تحول در نگاه وودی آلن نسبت به نوستالژی در سالهای اخیر است.
درآخر گیل با اینز به هم می زند و با دختری که در یک عتیقه فروشی کار می کند آشنا می شود که دنیایش نزدیک به دنیای گیل دارد چون داستانی که گیل می خواست بنویسد در پاریس درباره یک مغازه نوستالژی فروشی است. وقتی آن دو باهم در کنار رود قدم می زنند باران شروع به باریدن می کند. هر دو معتقدند که پاریس زیر باران زیباتر است.
تغیر بوجود آمده در نگاه آلن اینگونه است که قدر چیزهایی را که در حال حاضر داریم بدانیم، گیل متوجه می شود که کل ماجرای حسرت خوردن برای گذشته کار عبثی است،چون آدم دنبال چیزی می گردد که در گذشته بوده در حالی که در زمان حال زندگی می کند و بهتر این است که بهترین استفاده را از زمان حال ببریم. این تغییر نگاه آلن نسبت به نوستالژی است بنحوی که آلن خودش را از این حسرت راحت کرده.
مدت زمان زیادی از فیلم به زمان از دست رفته در پاریس می پردازد و شکوه آن دوران را نشان می دهد اما وودی آلن با نشان دادن زیبایی های پاریس امروز به ما نشان می دهد که پاریس زمان حال را هم دوست دارد واز فیلم ساختن در آن لذت میبرد.
نباید برای فرار از زمان حال ناخوشایند به گذشته پناه برد بلکه به چیزهایی که در زمان حال داریم توجه کرد و با آنها زندگی را پیشبرد.
دیدن فیلم نیمه شب درپاریس رابه افرادی که قصد ازدواج دارند وهمچنین به کسانی که گذشته گرا هستند توصیه میکنم.