
فیلم دارای دیالوگ ها یا صحنه هایی است که ممکن است برای افراد زیر 18 سال مناسب نباشد

تماشای فیلم سنگ صبور(عتیق رحیمی-2012) با احساس دوگانه ای همراه بود،از یکطرف پس از
خواندن کتابهای بادبادک باز و هزاران خورشید تابان آقای خالد حسینی،دیدن فیلم بادبادک باز و سالها ویزیت
بیماران افغانی در حاشیه شهرتهران، دوست داشتم که اطلاعات بیشتری از وضعیت افغانستان
معاصر داشته باشم و از طرف دیگر دیدن خانم گلشیفته فراهانی(یکی از معدود هنرپیشه
های زن ایرانی مورد علاقه ام ;که نقش افرینی هایش در فیلم های درباره الی و میم مثل مادر فراموش
نشدنی ست) در نقش زنی روسپی اصلا خوشایند نبود.اما تماشای این فیلم
همه این پیشداوری ها و احساسات را ازیادم برد و خود را سراسر به جریان سیال و گرم فیلم
سپردم که با تیز هوشی و نازک اندیشی تصویری عریان از یک زن سنتی در مشرق زمین
فعلی به ما نشان می دهد ،یعنی شرق در حال گذار،بیدار شده،شرقی که زنانش پیش از مردان
از خواب هزاران ساله بیدار شده اند اما بعلت بندهای سنت بر جسم و روح هنوز مجبور به
اطاعت از اوامر کهنی هستند که مردان را بر آنان سروری می دهد. با کمی اغماض و
جایگزین کردن حوادث دیگری به جای جنگ و با در نظر نگرفتن لهجه افغانی(که البته زیاد هم
افغانی نبود و در بعضی جاها با لهجه کردی خانم فراهانی می آمیخت)این ماجرا می توانست
در ایلام یا کردستان یا اقوام جنوبی ایران و حتی در تهران اتفاق بیافتد.
در مکانی نامعلوم در افغانستان، اما احاطه شده با جنگ و خشونت هایش،زنی افغان مجبور به پرستاری از
همسری نیمه جان است که بخاطر وارد شدن گلوله در مسیر نخاعش زنده اما بدون هیچ عکس العمل
انسانی ست.،پیکرش را با آب و پارچه تمیز می کند،سرم قندی قطره قطره در دهانش می چکاند ،اما از همه
مهمتر او گوش شنوایی برای تعریف کردن سالهاي زندگی پر مشقت خود با آن مرد که با انواع نادیده گرفتن
ها،سوء استفاده هاو تحقیرها همراه بوده ،پیدا کرده است.اکنون می تواند بی واهمه از
شبهایی که نیازهای جسمانی اش توسط مرد نادیده گرفته می شده سخن بگوید،از اینکه از
ترس رانده شدن بخاطر نازایی،به حامله شدن از مردانی بیگانه تن داده است و...
با ورود سرباز ی جوان به این منزل که به دلیل یک دروغ کوچک،زن را با یک روسپی
اشتباه گرفته است ودر میان خون و بمباران و خواهشهای تن،عشقی لطیف پا می گیرد...
برای مردانی که آنچنان غرق در خواسته ها و آرمان های خود هستند که وجود موجودی به
نام زن را در اطراف خود فراموش می کنند و تنها هنگامی به یاد او می افتند که نیاز ی
جسمانی یا روانی برای نزدیک شدن به او دارند،تماشای این فیلم خالی از فایده نیست که چگونه با
نادیده گرفتن احساسات زنان، فاجعه ها به راحتی و پی در پی رخ می دهند و اگر هم رو نمایی نشوند از
درون چون موریانه بنیان زندگی زناشویی را می جوند و پوک می کنند.زنی که به "گاهی نگاهی " از جانب
همسر خود دلخوش و برای ادامه نبرد زندگی مقاوم می شود ،اگر در کوران مصائب تنها بماند ،ناگزیر راهی
برای جبران تنهایی خواهد یافت.در جوامع سنتی تر این راه ها اندک و معصومانه اند ،اما در جامعه مدرن
امروزی و سرشار از وسایل ارتباطی،زن تنها مانده ممکن است در جستجوی دیگری برآید......
زنان سنتی نیاز های خود را به نفع خواسته های مردانشان کنار می گذاشتند،
اما امروزبرای برآورده شدن آنچه می خواهد وارد میدان می شود و این گذار از سنت به مدرنیتی
اگرچه در ابتدای کار برای مردان ناپذیرفتنی است اما در نهایت به نفع نسل موجود و آیندگان
خواهد بود ،زن شاد و قوی ،شادی و قدرت رابرای تمام جهان به ارمغان مِیاورد.
تماشای این فیلم را به تمام مردان ایرانی توصیه می کنم.