فیلم درمانی42-طلا و مس:آتش است این عشق و هرگز نیست باد.......
استرنبرگ در مثلث عشق خود،عشق را در سه محور صمیمیتIntimacy ،احساسات Passion و تعهد commitment تعریف می کند. در فیلم طلا و مس واضح است که از Passion اثری روی پرده سینما نیست،اگرچه خریدن شانه موی صورتی رنگ برای زهرا را شاید بتوان یک foreplayظریف در نظر گرفت.صمیمیت و تعهد تا جایی که زهرا علائم ام اس را نشان می دهدضعیف است:طلبه جوان بیشتر در فکر درس و بحث خود است و این زهراست که همه بار زندگی را بدوش می کشد تا او بتواند با آرامش کامل به تحصیل درسی بپردازدکه زهرا هم از صمیم قلب آن را بهترین علم دنیا می داند.
بروز ناگهانی بیماری ام اس در زهرا، صمیمیت و تعهد نهفته در رابطه ایندو را با قدرت و شکوه آشکار می کند."مردخدا"ابایی از شستن آلودگی های فرزند کوچکش ندارد،برای خوشحال کردن دخترش به پیتزا فروشی می رود و حتی حاضر می شود (البته در صورت بستن پنجره و کشیدن پرده ها)،حرکاتی ضمیمه آهنگی "مبتذل "کند که پسر کوچکش را آرام کند..

رابطه زهرا و طلبه ما سرشار از عشقی لطیف و موزون است.اینجا نه به سبک فیلمفارسی های جدید از نگاه های طولانی خبری هست و نه باز هم به سبک همان فیلم ها نشانی از قربان صدقه رفتن های آبکی:شال گردنی که زهرا برای حاج آقا بافته تا در هوای تهران سرما نخورد،روپوش مدرسه ای که خودش برای دخترش دوخته تا خرجشان کمتر باشد، همان شانه موی صورتی و بیدار ماندن طلبه برای بافتن قالیچه ای که دیگر زهرا نمی تواند ببافد،اینها رازهای عشق این دو آدم هستند که عشق برایشان مفهوم آهنگ غمگین گوش دادن یا سیگار کشیدن یا بیدارخوابی های شبانه یا حرف های درگوشی ندارد.
در دوران نوجوانی ما عشق به انسانی دیگر ،عشقی "مجازی" و در تقابل با عشق واقعی(عشق به خداوند) بود.چند سال بعد عشق مجازی راهی برای رسیدن به عشق الهی تعریف شد.نسل امروز شاید فقط همان عشق مجازی را به رسمیت می شناسد.نسخه بعدی زیاد قابل پیش بینی نیست:انسان کلا موجودی پیچیده است......